سه موش ناقلا

سه موشی که فکر می کردند ناقلایند

سه موش ناقلا

سه موشی که فکر می کردند ناقلایند

آقا موش باهوش

موش

یکی بود یکی نبود. یک آقا موش بود که خیلی باهوش بود. روزی توی لانه‌اش خوابیده بود، صدای میومیو شنید. از خواب پرید. نگاه کرد و دید یک گربه چاق و چله جلو در لانه نشسته است.

از توی لانه داد زد: «آقا گربه، سلام! می خواهی مرا بخوری؟»

گربه گفت: «آره که می‌خواهم! منتظرم بیایی بیرون، تا بگیرمت و بخورمت.»

آقا موش گفت: «چرا تو زحمت بکشی؟! دهانت را باز کن، خودم می‌پرم توی آن. اما چشمهایت را ببند تا نترسم.»

گربه دهانش را باز کرد و چشمهایش را بست.

آقا موش ناقلا از توی لانه، یک سنگ برداشت و پرت کرد توی دهان گربه .

گربه خیال کرد  کرد که موش پریده توی دهانش. دهانش را بست و سنگ را قورت داد. سنگ افتاد تو شکمش و تق... صدا داد.

گربه گفت: «این چه صدایی بود؟» 

 

ادامه در ادامه مطلب... .

ادامه مطلب ...

موش ها به امتحانات می روند

به اطلاع تمام سه موش ناقلا دنبال کن ها می زساند موشها تا اطلاع ثانوی به امتحانات می روند.  

http://emo.huhiho.com

به گزارش روابط عمومی سه موش ناقلا (کجاشو دیدین هنوز اولشه) با وجود اینکه هنوز چند روزی از شروع به کار این وبلاگ نمیگذرد به دلیل مصادف شدن با ایام سخت و دشوار شب های امتحانات موشها تااطلاع ثانوی به امتحانات می روند.  

   

 

 دو موش اول

از دیگر خبرها اینکه از سه موش ناقلا دو موش تا کنون به گروه پیوسته اند و با پیوستن موش سوم وبلاگ به صورت کاملا رسمی با حضور مقامات بلند پایه کشوری افتتاح خواهد شد. 

 

 

 

 

سه موشی که فکر میکردند موشند!

 اول دفتر عشق به نام ایزد منان.  

سلام خسته نباشید واقعا دنیای خسته کننده ای شده نه. یکم شوخی و خنده لازمه وگرنه آدم میمیره..... 

یکی بود یکی نبود سه موش بودند (از نوع ناقلاش) که از بخت بد روزگار دانشجو شدند!! بدبختی از اونجا شروع میشه که این سه تا با اینکه موش بودند تو دانشگاه آدما قبول میشنُ از همه بدتر اینکه تو یک کلاس و یک رشته قبول میشن.  سه تا موش داستان ما از اونجایی که فکر میکردن خیلی ناقلان شروع کردن به فتح قله های موفقیت دانشگاه ......